شروعی دوباره
بی تو طوفان زده دشت جنونم
|
عاشقش بودم عاشقم نبود یکی بود یکی نبود
نظرات شما عزیزان: خدایا ! دستهایت را بگشا بگذار حس هم آغوشی را با تو تجربه کنم بگذار گرمای تنت، یخهای وجودم را آب کند بگذار یکی شویم عطشم را تو سیراب کن دستهایت را بگشا و بگذار در آغوش امنت آرام بگیرم ... اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی نگیرش، چون ارزشی نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم که دیدنه، اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی، اگه عقلت عاشق شد، بدون که داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعی و ... تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند ... [ دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:یکی بود یکی نبود, ] [ 23:53 ] [ طیبه ]
[
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |